-بس کن!بس کن!
بازم شروع کردی؟!
یه نگاه بنداز به خودت! دستاتو ببین! همش زخمه!
گلویش را میگیرد.
-ایندفعه میکشمت!خستم کردی! از بس خفم کردی!!!! از تویی که شبیه منه متنفرم!!!!
در این سو . دستهای یخش را جلوی دهانش میگیرد . اسمان ابریست . چشمهایش میجوشد. این جوشیدن تا به کی ادامه دارد؟
نگاهش به ابر های سیاه گره خورد
(آسمان بغض شکسته اش را به او هدیه داد . تا کمی ارامتر شود .)
-باید بریم! فایده نداره! تو هربار میخوای اینطوری کنی؟!
دستش را میگیرد.
صدای خش دارش را میشنود:((کجا؟.))
بر میگردد . 
-نمیدونم. نمیدونم کجا . ولی هر جایی غیر از اینجا ِ غیر از جایی که داره تموم تورو می بلعه. خاطرات خطرناکه. خیلی خطرناکه!
نگاهش به لبهای لرزانش گره میخورد.
-اما قوی ترت میکنه. باید بریم . این دیواره ی خونی داره همه چیز تورو میخوره
لبخند می زند.
+من که دیگه هیچ حسی ندارم . من باید چرا برم؟
خون روی لبش را پاک میکند.
-خاطراتت نباید ادمی مثل تورو با این وضع به بند بکشه
خنده ای میکند.
+میدونی پارادوکس چیه؟ همینه! همین کارت پارادوکسه! ادمی که حسی نداره رو میخوای از چی نجات بدی؟! از چی؟
چانه اش را میگیرد . زمین به سرخی میزد . 
-اینکه یه ادم ادعا کنه بی حسه ولی گریه کنه هم پارادوکسه میدونستی؟ولی یادت نره خاطراتت قوی ترت میکنه

جودی./وی/
23 آذر سال 1398. 
ساعت 18.20 دقیقه .

*قسمت دوم یکی از نوشته های قبلیم*

میگیرد ,تورو ,باید بریم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

dy music ثبت آگهی | معرفی خدمات topartstar شرکت سایبان برقی شاهد همه چی هست هکس موزیک - مرجع دانلود آهنگ جدید دانلود آهنگ | ناسک موزیک آتش در نیستان